روزهای اولی که به تهران آمده بود یک بار بهم گفت شبیه جوانیهایش هستم. ۸۳ ساله بود و پلههای تخت جمشید و عالیقاپو را راحتتر از من بالا میرفت. سر حال و جدی. شبیه به مردانی که قصهشان را مینوشت. یک بار فیل بهم گفت که فرانک از نمادهای نویسندگی در هالیوود است، یک استاد بازمانده از دوران طلایی هالیوود. کسی که همه در برابرش به احترام میایستند.
دربارهی عکس:
رفته بودیم تخت جمشید. نمیدانم از کجا یک صندلی پیدا کرده بود و داشت استراحت میکرد. دوربینش در عکس هست اما ذرهبین و آیفونش - که اجزای جدانشدنیاش بودند - در تصویر نیفتاده. عکس خوبی شد از شمایل یک دورانِ سپری شده.
کاری به این ندارم که خانه سینما اولین نهاد صنفی نیست که مورد هجمه قرار گرفته و پُر واضح است که اتفاقِ هدفمند و دامنهداریست. نمیخواهم استدلالهای وکیل خانه سینما را هم تکرار کنم که وزارت ارشاد قدرت و اجازهی انحلال یک موسسهی ثبت شدهی رسمی را ندارد. عداوت و دشمنی شمقدری با شخصِ عسگرپور هم که عریانترین قسمتِ این جدال است و نیازی به نشانه آوردن برایش نیست. فقط میخواهم یک بار در یک جا بنویسم که یادم نرود این ۳ سال همکاری مستمر با مدیریت خانه سینما جزو بهترین و باارزشترین بخشهای زندگیِ حرفهایام بوده است.
تجربهی حضور در کنارِ محمد مهدی عسگرپور و شجاعت و جسارتش در مدیریت و از همه مهمتر نگاه گسترده و قابل تحسینش به فرهنگ، همکاری با فرهاد توحیدی که جزو معدود آدمهای این روزگار است که میتوانم «نازنین» و «شریف» را پشتبند اسمش بگذارم و از همه عزیزتر؛ سید محسن هاشمی که فارغ از همهی روابط کاری، جزو عزیزترین رفیقهای زندگیام در این سالها بوده است. برای من در زندگی و کار هیچچیز مهمتر از این نیست که با آدمهایی سر و کار داشته باشم که حضور در کنارشان جذاب باشد و لذت ببرم از این همکاری. و خُب بیاغراق این ترکیب ایدهآلترین نمونهایست که میتوان در حوزهی فرهنگ، در این مملکت، پیدا کرد. مصداق هم برای این ادعا زیاد دارم، کافیست فقط به عنوان فعالیتهایی که در این دو سه ساله در خانه سینما و قبل از آن در سازمان فرهنگی و هنری شهرداری و قبلترش در فارابی انجام شده نگاه کنید و قیاس کنید با قبل و بعدِ هر یک از این موسسهها.
راستش به اتفاقی هم که حالا برای خانه سینما افتاده خوشبینم. درست است که طرفِ مقابل اختلاف را به «هر کی زورش بیشتره» تنزل داده و حتی شده با تیغه کشیدن جلوی کوچهی سمنان، میخواهد خانه سینما را تعطیل کند ولی مطمئنم در پَسِ ماجرا این نهاد صنفی مستقلتر از قبل خواهد شد و ارج و قُربِ صنف در نگاه اعضایش بیشتر خواهد شد. همین که اینبار حتی مخالفانِ مدیریت خانه سینما هم حاضر نشدهاند زیر پرچمِ مقابل سینه بزنند، نشان میدهد اوضاع بهتر از آن چیزیست که در رسانههای رسمی دیده میشود.
مرتبط:
+ همه چیز از بلوغ اصناف آغاز شد | محسن هاشمی
+ نشست خبری مدیرعامل و رییس هیات مدیرهی خانه سینما
+ ماجرای خانه سینما و آنها که برای تعطیلیاش روزشماری میکنند | کیوان کثیریان
+ شکایت معاونت سینمایی از خانه سینما خیرخواهانه یا؟ | محسن هاشمی
+ اصناف سینمایی تاوان نه گفتن به یک جریان مشکوک سیاسی را میپردازند | رضا میرکریمی
همهش برای همان یک جمله است. همانی که وقتی به در آخر میرسند، دیوید به الیز میگوید: «من میتونم تنهایی از این در رد بشم و تو هم دیگه نه من رو میبینی و نه اونایی که دنبالمونان. یا اینکه با هم بریم، که نمیدونم اونطرف چی در انتظارمونه، فقط میدونم تو کنارمی.»
از سینمای امسال اگر تنها همین رابطهی دیوید و الیز بماند، من را بس است.
لابد مرتبط: The Adjustment Bureau
تهرانِ امسال را خیلی کمتر از پارسالش دوست دارم، که آدمهای آشنایش هر روز کمتر میشوند و ماشینهای بد قیافهش بیشتر.
حرف بزرگیست ولی مهمترین چیز این شهر برایم، حالا، تهرانر است که در این یک سال هویت خودش را پیدا کرده و وقتی یک دوستِ فرنگنشین بهم میگوید که با دیدنش حسرتِ زندگی در تهران را میخورد، تهِ دلم غنج میرود.
(به رویم نیاورید که دارم برای خودم و دوستان نازنینی که در این یک سال تهرانر را سر پا نگه داشتند نوشابه باز میکنم. آدم است دیگر، بعضی وقتها به این خودتحویلگیریها نیاز دارد.)
پینوشت: تهرانر هنوز هم برایم در وضعیت بِتاست. که اگر ایدههایی که برایش داریم اجرایی شود، نسخهی فعلی شاید چیزی در حد ۱۰ تا ۱۵ درصد آن نسخهی ایدهآل باشد. کاش که زودتر به یک جاهایی برسانیمش.
پینوشت دوم: تهرانر بدون محمدرضا حتما دستاندازهای بیشتری داشت. خوش اقبالیام بود که سال گذشته در این روزها در کنارم ایستاد و هنوز هم همینجاست.
نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین
سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمیشود.
چند نکته دربارهی روزمرگی
حمید امجد
بهمن جلالی درگذشت
مرگهای ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین
زندگی را در تابه سُرخ کنید
دربارهی «جولی و جولیا» | محسن آزرم
آشپزخانهی راز
پویان و سیما به آشپزخانه میروند
در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز